امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۶ مطلب در بهمن ۱۳۸۲ ثبت شده است

من به تو رأی می دهم

نه به خاطر اینکه دفتر مشق بچه ها

طعمه عکس های چهار رنگ تو شد

بلکه فقط به خاطر آفتابی که فردا

از مجلس مرا دلگرم کند

من به تو رأی می دهم

بدون اینکه تو مرا بشناسی

من، نه شاعرم، نه روشنفکر

و نه از ائتلافی حمایت کرده ام

من به تو رأی می دهم

تا ویروس دسته بازی را

نابود کنی و خدا را به خودت ترجیح دهی

من به تو رأی می دهم

تا شعار ها را جامه‌ی عمل بپوشانی

 

{{{{امام(ره) را می شناسی؟}}}}

مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانی رأی دهند که متعهد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت آنان احساس مسئولیت کنند و طعم فقر را چشیده باشند و در قول و عمل مدافع...اسلام ناب محمدی(ص)باشند و افرادی را که طرفدار اسلام...آمریکایی هستند،طرد نموده و به مردم معرفی نمایند.

صحیفه‌ی نور،ج20،ص194

واقعاً اگر همین چند جمله را برای جمعه‌ی آینده مورد توجه قرار دهیم می توانیم نماینده ای انتخاب کنیم که کشور را برای پیشرفت آماده کند. نه اینکه فلان نماینده هنگام استیضاح وزیر آموزش و پرورش به او نامه ای بنویسد و درخواست کند که فرزندانش را در فلان مدرسه‌ی غیرانتفاعی به صورت رایگان ثبت نام کند.اسلام آمریکایی یعنی چه؟فکر می کنم بهتر از من بشناسیدش.مخصوصا توی این چند سال کاملا قابل شناسایی هستند.بیاییم این دو پارامتر را برای خود تعریف کنیم و برای انتخاب نماینده اصلح بکار بگیریم.اما تعبیری که می کنیم مواظب باشیم دچار تعصب نشود...

بازتاب راهپیمایی 22 بهمن را هم که حتماً پی گیری کرده اید.و دیدید که حتی نمی توانند ببیند حقیقت را...چشمشان کور و دندشان نرم.

دقت!دقت!دقت!کاروانی در راه کربلا است...صدای پای اسب ها و اشتران می آید...گوشه‌ی چشمی هم بیندازیم به کاروان کربلا...تنها یک هفته‌ی دیگر...


قابل توجه دوستان گرامی:

متأسفانه به دلیل نامعلومی و خرابی احتمالی یاهو مسنجر اینجانب،بنده مدتی است که نمی توانم تا اطلاع ثانوی پیام های آفلاین شما را دریافت کنم.لطفا در صورت داشتن کارهای خصوصی ایمیل بزنید و پیام آفلاین نفرستید.

متشکرم

۱۲ نظر ۲۳ بهمن ۸۲ ، ۲۳:۲۳
حسن میثمی

دیشب می خواستم یه مطلبی به دشمنان انقلاب بگم اما امروز صبح دیدم

دیگه اثری از دشمن وجود نداره.

پس جمیع باقیماندگان:

۲ نظر ۲۲ بهمن ۸۲ ، ۱۴:۲۲
حسن میثمی

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا و مقتدانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام

این جا صحنه‌ی غدیر است...
این جا تجدید عهد با خدا،پیامبر(ص) و امیر(ع)است...
این جا دست های پیامبر(ص) و علی(ع)لمس می شود و بیعت پا می گیرد...
این جا آخرین منزلگاه اتمام حجت و اوّلین آغاز خوش بختی انسان است...
آری،به
غدیر آمده ایم تا در کنار برکه اش وضویی تازه کنیم و در برابر خیمه‌ی پیامبر(ص)و سراپرده‌ی علی(ع)زانو زنیم.دستانِ پر محبتشان را با دست های حقیرمان بفشاریم و عرضه بداریم که:از سر جان ولایت شما داریم و جز این ولایت،دیگر هیچ... .
به
غدیر آمده ایم تا در بهترین روزهای عمر امامان هلهله و شادی کنیم و بهار واقعی انسان ها را بشناسیم.
به
غدیر آمده ایم تا گمشده‌ی خویش را پیدا کنیم و مگر گمشده‌ی ما علی(ع)و راه علی(ع)نیست؟
پس...به دنبال علی(ع)بگردید نا را او را نیز بیابید و دوباره حرکت خویش آغاز کنید.
باید دوباره دل به علی(ع)سپرد و در پناه علی(ع)،راه رفت؛فقط در پناه علی(ع).
هُش دارید!اینک در صحنه‌ی
غدیر،آبی آسمان و زلال آب و روشنی خورشید را داریم.گوش جان فرادارید که غدیر را در گل باران طبیعت با بیعت دوباره‌ی علی(ع)تکرار می کنیم و با مروری بر فراز سطرهای آتی،از چشمه سار زلال غدیر جرعه ای می نوشیم و خاطره‌ی غدیر را زنده می داریم.

ان شاء الله

مبارک باد

اولین راهپیمایی جمعی وبلاگ نویسان!!!

همایش و قرار وبلاگی ۲۲ بهمن ساعت ۹ صبح در

 

میدان انقلاب روبروی مسجد سید الشهدا. همه

 

دوستان می توانند بیایند و محدودیتی وجود ندارد!

 

ما با پارچه و پلاکارت تابلو هستیم ان شالله!

 

راهپیمایی می کنیم با هم به سمت میدان آزادی. از

 

همه درخواست میشه این عکس و نوشته رو تو

 

آخرین مطلب وبلاگشون بزارند. این طرح یه دفعه به

 

سرم زد امشب. فرصتی نیست. عجله کنید. هر چه

 

بیشتر باشیم بهتر است!!! به هرکس میشناسید

 

خبر بدهید.منتظریم یا علی

۶ نظر ۲۰ بهمن ۸۲ ، ۲۳:۲۰
حسن میثمی

با سلام

قبل از هر چیز فرا رسیدن دهه‌ی مقاومت و پایداری و زنده شدن دوباره‌ی اسلام در ایران خوبمان را به شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می کنم و از اینکه نتوانستم در روز عید سعید قربان و روز ورود حضرت امام(ره)به ایران،مطلبی در وبلاگ بزنم عذر می خواهم.در مشهد هم نایب الزیاره‌ی همه‌ی دوستان وبلاگ نویس هم بودیم.

قصد ما در این دهه این است که از خوبی های خوبان مبارزمان در آن روز ها سخن به میان آوریم تا همه بدانند که این انقلاب راحت به دست نیامده است و هیچ گاه به هیچ احدی اجازه نخواهیم داد که آن را از ما بگیرد...هیچ گاه...

{{{{انقلاب === The Revolution}}}}

بچه ها بیدار شوید،نوری در پنجره افتاده،
می توانم بشنوم که کسی در می زند،
سر و صدایی در خیابان است،
و صدای پاهایی در حال دویدن،
آن ها این کلمه را نجوا می کنند ــ
«انقلاب!»

مردانی از بالای دره پایین می آیند،
کشتی های بزرگی دور از ساحل آرمیده اند،
و آن ها چراغ هایی را
در تاریکی شب،با خود می برند،
مانند نجوایی در باد ــ
«انقلاب!»

تفنگم را بیاور و یک مشت نقره،
کنار دریا برای جنگ دور هم جمع خواهیم شد،
سال ها قبل اشک های زیادی ریخته شده،
ما قبلاَ یک بار باخته ایم،
و حالا حسابمان را تسویه خواهیم کرد،
وقتی گلوله هایمان خواهد غرید ــ
«انقلاب!»

از ترانه های کریس دِ برگ

{{{{نگران نباش.خوب می شن!}}}}

خبر آوردند دستگیر شده.با دو نفر دیگر اعلامیه پخش می کردند.آن دو تا زن و بچه داشتند.احمد همه چیز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند.
ما در رفته بود ملاقات.دیده بود ضعیف شده.کبودی دست هایش را هم دیده بود.
-احمد جان!دستات چی شده؟
خندیده بود.
-تو رو خدا بگو.
-جای دست بنده.می بندن دو طرف تخت،شلاقم می زنن.تقلا می کنم که طاقت بیارم.
ساکت شده بود.بعد باز گفته بود:«نگران نباش.خوب می شن.»

از خاطرات جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان - کتاب یادگاران - روایت فتح - ص 8

{{{{الآن رو ببین!}}}}

یک بار ازش پرسیدم:«قضیه‌ی زندان رفتنت چی بوده،حاجی؟»
جواب نداد.خودش را به کاری مشغول کرد.
-حاجی هفده شهریور چی کار می کردی؟وقتی امام اومد توی کمیته‌ی استقبال بودی؟
اخم هایش رفت تو هم.
گفت:«تو با قبل چی کار داری؟ببین الآن دارم چی کار می کنم.»

از خاطرات جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان - کتاب یادگاران - روایت فتح - ص 11

{{{{من دلم به حال تو می سوزد...}}}}

یکبار دایی ام(شهید رجایی)با اینکه بسیار کم از خاطرات زندان برای ما تعریف می کرد گفت:«یک روز شکنجه گر مرا به شدّت شلاق می زد که تا حد بیهوشی پیش رفتم،وقتی مقاومت مرا دید برگشت و گفت:من نمی دانم تو دیگر چه آدمی هستی که این همه شلاق می خوری و اعتراف نمی کنی؟من به او گفتم:دلم به حال تو می سوزد.او وقتی این حرف مرا شنید،عصبانی شد و بیشتر مرا شکنجه کرد و گفت:فلان فلان شده تو نمی خواهد دلت برای من بسوزد.من به او گفتم:دلم از این بابت برای تو می سوزد که چرا یک انسان مثل تو باید به این درجه برسد که راضی بشود همنوع خودش را این قدر شکنجه بکند و این اوج پستی یک انسان است.او هم بیشتر مرا شکنجه کرد.»دایی ام می گفت:«وقتی مرا بیشتر شلاق می زد،من به این فکر بودم که چطور می توان این شکنجه گر را اصلاح و به راه راست هدایت کرد.»

به نقل از:محمد صدیقی-از کتاب خلاصه‌ی خوبی ها-ص55-به همت غلامعلی رجایی

{{{{خوشا آنان که الله یارشان بی...}}}}

یکی از دوستان دوران زندان برای من نقل می کرد وقتی حسینی،شکنجه گر معروف ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور)،آقای رجایی را شلاق می زد و شکنجه می کرد،با کمال تعجب می شنید وی مرتباً ذکر «الحمدلله رب العالمین» را تکرا می کند.لذا با عصبانیت به او گفت: «چرا شکر می کنی؟»

به نقل از:مرتضی ساجدی-از کتاب خلاصه‌ی خوبی ها-ص 56-به همت غلامعلی رجایی

۱۷ نظر ۱۷ بهمن ۸۲ ، ۱۳:۱۷
حسن میثمی

اول از همه سلام؛

این هفته دارم برای دعای عرفه می رم مشهد.به هر حال از همگی دوستان حلالیت می طلبیم.از طرف همگی دوستان هم نایب الزیاره هستیم...روز 12 بهمن یکی از دوستان زحمت به روز کردن وبلاگ رو می کشند و در این روز وبلاگ به طور ویژه به روز می شود...

خوش به حال اون هایی که این روزها کربلا هستن...

می شه کنج حرمت گوشه‌ی قلب من باشه === می شه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی

قربون صفات برم از راه دوری اومدم...

شهادت امام محمد باقر(ع)را هم به تمام شما عزیزان بیننده تسلیت عرض می کنیم.متاسفانه به دلیل حجم زیاد مطالب این هفته سعادت نداشتیم که مطلبی رو از ایشون بزنیم.

{{{{جواب آقا صالح}}}}

...اگر منظورت از اسلام ناب محمدی اسلام آقاییه بله واقعا من هیچی ازش نمی دونم . البته شما هم نمی دونید چون یه چیزی رو با احساس وتعصب و بدون منطق پذیرفتین و جایی که تعصب باشه تعقل حتما نیست. رابعا منظورم از شهدا و جانبازان ، فقط آقاسعید نبود . افرادی مثل عموی شهید خودم و بقیه دلاورانی بود که 8 سال جنگیدند تا امروز ایران آزاد باشه نه اینکه افرادی با اسم دین هر کاری دلشون می خواد با بیت المال و ثروت و سرنوشت این مملکت وملت،بکنن. اسلام من اسلام رسول الله و علی است . علی ای که با 25 سال خونه نشینیش یاد داد که حکومت مال مردم و تا وقتی پاشنه درش رو از جا در نیاوردن حکومت رو قبول نکرد . ولی انصافا آیا الان هم همینطوره . یک ذره فکر کن .

این پیام رو آقای صالح صالحی از وبلاگ صالحان امروز در جواب مطلبی که من در وبلاگشون نظر داده بودم و یه چیزهایی نوشته بودن و من هم یه چیز هایی جواب دادم نوشتند.جواب نظر آقا صالح را به خاطر این دارم می دم که فکر کردم از این سوال های بی جواب که به طور عمد یا غیر عمد بین جوان ها مطرح می شود تو جامعه زیاد است.سعی کردم جواب این مسئله رو با منطق خودم بدهم تا حداقل بگم که می تونم از عقایدم منطقی دفاع کنم.

توضیح:ایشون در وبلاگشون درباره‌ی دولت آقای خاتمی مطلبی نوشته بودند که ما کاری به مطلب نداریم و من درباره‌ی یک جمله نظر دادم. ایشون عکس آقای حجاریان رو گذاشته بودند و بالای عکس نوشته بودند:« خون شهیدان و جان نیمه جانبازان را.»

آقا صالح آیا شما رفتید و از تمام جانبازان،-حتی آن جانبازی که سال هاست روی تخت بیمارستان نمی تواند حرف بزند- سوال کردید که به عنوان نماینده‌ی شما عکس آقای حجاریان را در وبلاگم بزنم،راضی هستید؟؟ثانیاً کسی که بدنش رو باخت جانباز نمی شود...و گرنه بدنباز زیاد است...

در مورد مسئله‌ی بعدی می خواستم بگم که آقا صالح؛اگه از شما بپرسند دو دو تا چند تا می شه مطمئنا می گویید 4 تا!!اگر همه‌ی دنیا به شما بگویند که دو دو تا 5 تا می شود باز هم شما از روی عقلی که اسباب توجه دارد می گویید 4 تا!حالا اگه همه‌ی دنیا می خواهند بگویند که شما روی این مسئله تعصب دارید مهم نیست.چون این مسئله برای شما یکی از اقسام یقینیات یعنی بدیهیات است.

اصل ولایت فقیه برای بنده مثل همون دو دو تا چهار تای شماست.و مصداق بارز این اصل در زمان ما مقام معظم رهبری(مدظله العالی)است. حال اگر می خواهید این اصل برای شما هم جزو بدیهیات حساب شود بفرمایید مطالعه کنید و حقیقت را هر جا که هست پیدا کنید...یا علی.

آ ن کس که نمی داند ساحلش کدام سوست از کجا می داند کدام باد موافق است و کدام باد مخالف!

نیچه

{{{{فروتنی امام حسن(ع)}}}}

روزی حضرت امام حسن(ع)بر جمعی از فقرا گذشت که بر زمین نشسته بودند و استخوان هایی در دست داشتند که ذرات گوشت را در آن ها یافته و می خوردند.هنگامی که امام حسن(ع)را دیدند،از او خواستند که با آن ها هم غذا شود.حضرت بدون درنگ بر خاک نشسته،مشغول به غذا خوردن شد و فرمود:«خداوند افراد متکبر را دوست نمی دارد.»سپس از آنان خواست که با او به خانه اش بروند و به آنان غذا و پوشاک بخشید.

سید محسن امین عاملی،ترجمه‌ی اعیان الشیعه(امام حسن(ع) و امام حسین(ع))،ص 40

{{{{لحظه ای دور از هیاهو}}}}

ماه ذیحجه است.و هر گاه صدای لبیک را از رادیو و تلویزیون می شنوم دلم پر می کشد.

چشمم که به خانه‌ی دوست می افتد بی اختیار اشک از چشمانم جاری می شود و از این همه ابهت دلم می لرزد.حیرت زده به اطراف نگاه می کنم؛مقام ابراهیم،حجر اسماعیل،حجر الاسود...محرم می شوم و لباس سفید به تن می کنم.وقتی نگاه می کنم همه را مثل خود می بینم.هیچ تفاوتی بین من و بقیه نیست.حتی حرف هامان،شعارهامان یکی است.زبان ها مان هماهنگی دارد و همه یک صدا لبیک گویان می چرخیم.هر دوری که می زنم بیشتر اوج می گیرم.هر قدمی که برمی دارم خود را روی زمین حس نمی کنم.آری سبک بال شده ام و دیگر با پاهایم طواف نمی کنم.من با بال های شکسته ام که گویی جان تازه ای گرفته باشند طواف می کنم،در این مکان امن؛در جایی که هیچ انسانی حق ندارد جانداری را اذیت کند.شاید همه‌ی جانداران این حق را دارند که بهره ببرند و یا شاید خدا می خواهد به آن ها بگوید در هر جا که من باشم،در هر جا که عظمت من باشد شما هیچ قدرتی از خود ندارید،و در همه جا عظمتش را حس می کنم.حرکت می کنم برای رفتن به عرفات.نیم روزی را در عرفات وقوف می کنم.دعای عرفه را زمزمه می کنم.در مشعر سنگ جمع می کنم تا شیطان نمادین را سنگ باران کنم.در این جا شیطان خوار و خفیف است.مگر می شود در این مکان مقدس شیطانی باشد؟همه‌ی شیاطین را در بند کشیدیم و سنگبارانشان کردیم اما ای کاش می شد برای همیشه می مردند.به همین دلیل که شیطان را در ظاهر و باطن ترک کردیم آن روز را عید می گیریم.مگر نه این است که ائمه فرموده اند روزی که در آن معصیت نکنید عید است.به شکرانه‌ی این فوز عظیم و پیروزی بزرگ،اسماعیل نفس را قربانی می کنیم.تقصیر می کنیم و به خدا اعلام می کنیم.ما حاضریم از تمام زیبایی های ظاهری و زود گذر بگذریم تا به زیبایی های واقعی و ماندگار برسیم.

سه شب را در منی در حالی که یک لحظه ارتباط و عشق بازی با پروردگار قطع نمی شود می مانیم.بعد از آن به مسجد الحرام رفته و طواف می کینم و نماز طواف می گذاریم.سعی بین صفا و مروه را در حالی انجام می دهم که هاجر را در پیش روی خود می بینم به دنبال آب،مایه‌ی حیات و زندگانی و می گویم خدایا!آبی به ما بده که حیات و سعادت دنیوی و اخروی ما را تضمین کند.طواف نساء را انجام می دهم و نمازش را می گذارم اما این نماز با تمام نماز هایم تفاوت دارد.

ای کاش برای همیشه آن جا می ماندم.وقتی به خود می آیم درمی یابم اشک هایم به صورتم طراوت بخشیده.به دلم زیارت قبول می گویم و این دعا را زیر لب زمزمه می کنم:

اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام

دلارام

اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام

{{{{نهایت تواضع}}}}

سالگرد عروج ملکوتی عارف کامل و عالیقدر حاج محمد اسماعیل دولابی را به همه‌ی شما عزیزان تسلیت عرض می کنیم.

یکی از ویژگی های ایشان تواضع بود که شاید بعضی از بزرگان نتوانند این عمل را انجام دهند. در حرم مطهر بی بی دو عالم فردی خیال کرد که ایشان روضه خوان است و به ایشان می گوید که یک زیارت نامه بخوان و ایشان می خوانند و سپس یک بیست تومانی به ایشان می دهد و حاج آقا آن پول را می گیرد و می بوسد و بر چشم می مالد و در جیب می گذارد. این یعنی نهایت تواضع.

از خاطرات حجت الاسلام گنجی

روز عرفه یادتون نره...خیلی التماس دعا

۱۰ نظر ۰۹ بهمن ۸۲ ، ۲۲:۰۹
حسن میثمی

سلام؛

یـا سـر کشـی سپهر را سرکـوبی === یـا خــار و خس زمانه را جاروبی

بگرفت دلم از این خسیسان یارب === حشری،نشری،قیامتی،آشوبی

شیخ ابوالسعید ابوالخیر


اول از همه شهادت جانسوز نهمین امام شیعه امام محمد تقی(علیه السلام) را به محضر آقا امام زمان(ارواحناله‌الفداء) و امام حسن(علیه السلام)و تمامی شما سیب خوشبویی های محترم تسلیت عرض می کنیم و همچنین از همراهی دوستان در وبلاگ کمال تشکر را داریم.

در میان پیام های هفته‌ی گذشته که دوستان لطف کردند یک پیام نظر من را خیلی جلب کرد.آن هم نظر امید آقا بود که خانم دلارام جواب خوب و قانع کننده ای به ایشان دادند.اما یه قول به امید خان و تمام خوانندگان وبلاگ باید بدهم که سعی می کنم از این به بعد مطلب در مورد امام حسن(ع)فراموش نشه!ان شاءالله.

 

{{{{{شجاع میدان علم}}}}}

اسم آن بزگوار محمد،کنیه‌ی ایشان ابا جعفر الثانی و لقب مشهورشان جواد و تقی است.عمر مبارک ایشان 25 سال است و شهادت آن بزرگوار در به دستور معتصم عباسی به دست ام الفضل زن امام جواد(ع) در آخر ذی القعده سال 220 ه‍.ق واقع شد.

عمر ایشان گر چه کوتاه بود و غالباً در تبعید صرف شد،ولی باید گفت عمر پر برکتی بود.از جمله امتیاز های امام جواد(ع،اظهار علم اهل بیت(ع) است و باید اعتراف کرد شجاعب در میدان علم مثل او نیامده است.

باز هم شهادتش را تسلیت می گوییم.

 

{{{{{اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا}}}}}

این مطلب رو یا نخونید یا اگه می خونید همشو بخونید!

هنگامی که امام از توطئه‌ی سوء قصد نجات یافته بودند در مدائن در برابر چشم مردم حاضر شد و در بین سپاهیان به سخنرانی پرداخت و این سخنرانی بود که معاویه با اعزام نماینده ای برای درخواست صلح عرصه را بر او تنگ کرده و مردم هم در جریان بودند.او فرمود:(به این مضامین)

«دیروز با تفاهم و استقامت می جنگیدم ولی امروزه بر اثر کینه ها و خصومت ها و تفرقه ها وحدت و تفاهم از میان رفته است.

شما کسانی هستید که در صفین دین را بر دنیای خود مقدم می داشتید و در نتیجه موفق بودید ولی امروزه منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید.ما همانگونه هستیم که بوده ایم ولی شما این چنین نیستید وضع و روحیه تان تغییر یافته است.

گروهی از شما کسان خود را از دست داده اید و بر کشتگان خود اشک می ریزید و خون کشته شدگان خود را از ما طلب می کنید.گوهی دیگر از فرمان ما سرپیچی می کنید و این وضع و موقعیتی است که شما دارید.

اما معاویه پیشنهادی دارد که برخلاف هدف و عزت ماست.اگر آماده‌ی سرمایه گذاری از خون خود در راه خدا هستید،بیاییم و با او بجنگیم و اگر طالب زندگی و عافیت هستید پیشنهاد صلح او را بپذیریم.»

وقتی سخن به اینجا رسید گویی مردم منتظر شنیدن این جملات بودند و فریاد زدند:
البقیة،البقیة...ما زندگی می خواهیم...

کامل بن اثیر،ج3،ص203 و 406(ر.ک کتاب در مکتب کریم اهل بیت(ع))

از طرف:دلارام

 

{{{{{چشم به راه}}}}}

خدایا،

آنان که همه چیز دارند

مگر تو را

به سُخره می گیرند

آنان را

که هیچ ندارند

مگر تو را!

***

هر کودکی

با این پیام

به دنیا می آید

که خدا

هنوز

از انسان نومید نیست.

***

خدا به انسان می گوید:

«شفایت می دهم

از این رو که آسیبت می رسانم

دوستت دارم

از این رو که مکافاتت می کنم.»

***

ماه

روشنی اش را

در سراسر آسمان

می پراکند

و لکّه های سیاهش را برای خود نگه می دارد!

***

کاریز خوش دارد خیال کند

که رود ها

تنها برای این هستند

که به او آب برسانند!

***

خدا،

نه برای خورشید

و نه برای زمین

بلکه برای گُل هایی که برایمان می فرستد،

چشم به راه پاسخ است...

رابیندرانات تاگور(1941-1861 م)---ترجمه از:ع.پاشایی


ان شاءالله که وقتتان را تلف نکرده ام...تا هفته‌ی بعد در امان خدا...

به وبلاگ های امام حسن(ع) - خیبر شکن - کسری - شیعه - اخباری دیگر - قصه‌ی دلتنگی ها - مکتب المهدی - آقای خامنه ای - هلوع - لباس شخصی - میثم - گم گشته - حاج حمید - پریا هم یه سر بزنید.

۱۶ نظر ۰۳ بهمن ۸۲ ، ۱۲:۰۳
حسن میثمی