امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

فتوا

جمعه, ۶ دی ۱۳۸۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی چهل و هفتم-بها:2 دقیقه

بسم الله

خیانت نکنید!

فتوا

 

مشق شب:اگر ازتان سئوالی پرسیدند، خیانت نکنید، لطفا!

امام حسن(علیه السلام) فرمود:

خردمند کسى است که وقتى از او پند خواستند خیانت نکند.

تحف‌ العقول‌ ، ص239

-یک، دو، سه...ای بابا!...یک، دو، سه...! نمی شه!...

صدای شمارش پسربچه ای که در صندلی قطار مترو کنارم نشسته بود به علاوه خنده های بلند چهار دختر جوان که وضعیت خوراک گشت ارشادی ها داشتند، سوهان خوبی بود برای اعصابم. تا می آمدم حواسم را جمع کنم ببینم خبر درج شده در روزنامه می خواهد چه ببافد، پسربچه چشمانش را می بست و تا زور داشت آن ها را فشار می داد و با خودش آرام می گفت:«یک، دو، سه...خدایا! اَه...!...عمو!»

خیلی تعجب نکردم. احساس عمو بودن را خیلی قبل تر بچه های کوچک به من هدیه داده بودند. با آن که هیچ وقت عمو نبوده ام. حالا هم این پسر بچه رو به من کرده بود و من را عمو خطاب کرده بود. پسر شیرینی بود. دلم نیامد بخوابانم زیر گوشش:«جانم!»
-نمی شه!
-چی نمی شه عزیزم؟
-معلممون گفته از امروز بچه ی خوبی باش، من هم می خوام. تا میام یک، دو، سه بگم و بچه خوبی بشم و شروع کنم به خوب بودن، چشمام رو که باز می کنم این دخترها رو می بینم. معلممون گفته حرومه.

من که از یک طرف خنده ام گرفته بود و از طرف دیگر از این سئوال پیچیده فلسفی پسربچه سخت در شگفت بودم و دو زاری ام هم افتاده بود، به دخترها نگاه کردم. حالا دیگر خاطرات جذاب روزانه شان را –که فکر کنم این بار درباره گیرهای همان گشت ارشاد بود- تمام کرده بودند و زل زده بودند به من. منتظر بودند ببینند چه جوابی می دهم. من هم دستم را روی شانه سمت راست پسر قفل کردم و مردانه فشارش دادم. به پسر گفتم:«ببین پسرم! ببین! ایرادی ندارد. حلال حلال است. اما فقط ببین. درباره شان فکر نکن!»

از فتوای خودم خوشم آمد! اما فحش و بد و بیراه های دخترها و رفتن آن ها به نقطه ای دیگر نشان می داد که چندان به مزاقشان خوش نیامده است.
پسر دوباره شروع کرده بود:«یک، دو، سه...»


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ غیرطبیعی ها -- وبلاگ گلچهره -- وبلاگ ما باید با هم حرف بزنیم -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ چرک نوشت های یک بچه آخوند -- وبلاگ مرصاد -- وبلاگ الا ای عشق لبیک -- وبلاگ نجوای شبانه -- وبلاگ کرشمه -- بی صدا -- وبلاگ نما -- وبلاگ لیوان خالی -- وبلاگ مذهب رندان -- وبلاگ حریم یاس -- وبلاگ ساعت شنی -- وبلاگ راه آسمانی -- ناشناس -- وبلاگ یادداشت های یک خبرنگار -- وبلاگ هیئت امام حسن مجتبی(علیه السلام) -- وبلاگ یاران آسمانی -- وبلاگ شب شعر عاشورایی

۸۷/۱۰/۰۶

نظرات  (۲۰)

حاجاقا "جایز نیست" همون احتیاط واجبه؟
بنا بر احتیاط واجب "حلالش‌" می‌کردی اقلن...
داستان عالیی بود (گل)
سلام رفیق فتوا میدی یه فتوا هم واسه دل ما بده. راستی لینکه وبلاگتو دادم به بربچه فمینیست یه حالی کنن :-)
اونوقت کی این فتوا رو صادر کرده؟ نکنه در قم اینجوری می گن؟
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
ولی خیلی خنده دار بود. هنوز دارم می خندم...
۰۷ دی ۸۷ ، ۰۹:۵۶ نیره غدیری
بی ربط.... یاد روزای امتحان افتادم که پای تخته مینوشتم امروز روز ه پرداخت زکات علم شماست.... اونم کجا؟ حوزه! یادش به خیر
۰۷ دی ۸۷ ، ۱۱:۱۴ یاران آسمانی
سلام . ممنون. خیلی قشنگه وبلاگتون اما راستش به نظرم فتواتون ....خیلی ربطی نداره اگه به اون بچه بگیم روشو برگردونه خیلی بهتره یاد میگیره نگاهشو کنترل کنه!...
کاش یه مداحی به عنوان موسیقی وبلاگ داشتین خیلی قشنگ میشد...
سلام حسنم...
خیلی عالی بود.....اومدی از این فتواها واسه ما هم بده دایی!
یا علی
بیشتر از اینکه به فتواتون فکر کنم،دارم به کار اون بچه فکر میکنم.اینکه میخواست بگه :یک..دو...سه..و بعد :شروع آدمیت.نمیدونم اگه من بودم بهش چی میگفتم.فکر کنم در دلم براش آرزو میکردم که این بخش بچگیش رو تا آخر عمر حفظ کنه و هروقت اراده ی آدم شدن کرد بگه :یک...دو...سه...بسم الله!خیلی نعمت بزرگیه که آدم بتونه در عالم واقعیت فاصله ی تصمیم و عملش رو اینقدر کم کنه.اللهم ارزقنا!
در ضمن ، چقدر میشه مطمئن بود ،بعد از اینکه چشم دید،دل به جنب و جوش نیفته و فکر درگیر نشه؟مگه نه اینکه شاعر از دست دل و دیده اینطور شکایت میکنه:
ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری تیغش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد...
فکر میکنم،همه چیز از همون یک نگاه شروع میشه..
مطلب کوتاه ولی خیلی عمیقی بود.ممنون.
۰۷ دی ۸۷ ، ۱۸:۱۰ خواجه محمود
این روزها حلال و حرام کلامات غریبی شده و مذهبی بودن شلید یک دشنام
روزگار غریبی حتی برای بچه مذهبی ها!!!
سلام
بابا حلاله هم نگاه کن و هم توجه کن ... البته اگه قابل توجه باشن ... خدا آفریده و خودش هم هدایت می کنه همه اینا رو می شه دید ... اونایی رو هم شیطان هدایت می کنه که تکلیفش کاملا معلومه ... اونم که بچه است ... ولی یه نکته اینجاست که علی الظاهر جنابعالی هنوز 1 2 3 رو نگفتی ...
در ضمن خوب نیست آدم متوجه چیزی می شه به دیگری هم خبر بده و رونوشت ...
یا علی
ببینم تو اون کوله بارت یه فتوا واسه منم پیدا میشه از این حال درآم.
ولی فتوای باحالی بود، گروه خونی من به فلسفه نمی‌خوره که برم تو عمقش پس همون سطحی می نگرم.
یا علی ،
ایام محرم تسلیت
۰۸ دی ۸۷ ، ۱۶:۲۹ سید محمد باقر موسوی
من معتقد ترم به خداوند یا شما
جانا بدون ریبه حلال است یک نظر ...
و غزه در آتش وخون!!
۰۹ دی ۸۷ ، ۲۲:۵۱ راه اسمانی
خیانت................
بوی آشنایی این روزها
سلام
این بار پا به کفش ما و پدرانمان کردی ازت می گذریم دفعه بعد با ما و پدرانمان طرفی (اٍهَ دیگه از این کارا نکنی ها تازه اون هم در این موارد منکراتی)
یا علی
۱۱ دی ۸۷ ، ۱۹:۴۹ از تبار گل یاس
سلام
ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان بر شما تسلیت باد.
مهدوی باشید و سبز
یه وقتی یه بنده خدایی توی رادیو بعد از اعلام آمار نسبت پزشکان هند به جمعیت این کشور که درست یادم نیست اما شاید می گفت به ازای هر 80نفر یک پزشک در هند وجود داره، گفت توی ایران به ازای هر یک نفر 80 پزشک وجود داره.
بعدم برای اثبات حرفش گفت میتونید توی یه مهمونی از بیماری تون حرف بزنین و ...
منم اضافه میکنم که چند تا دفتر چه بیمه با خودتون داشته باشین ضرر نمی کنین.
ربطش؟...
هر چی شما بگین.
البت این که "صرفاً " محض شوخی و خالی نبودن عریضه بود وگرنه :
کلکم راع و کلکم مسئول
و
منتظر مصلح خود باید صالح باشد.
گردن ما هم از مو باریکتره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی